شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ای عشق تو ما را به کجا میکشی ای عشقجز محنت و غم نیستی،اما خوشی ای عشقاین شوری و شیرینیِ من خود ز لب توستصد بار مرا می پزی و می چِشی ای عشق...
دلم خون شد از این افسرده پاییز/ از این افسرده پاییز غم انگیز/ غروبی سخت محنت بار دارد/ همه درد است و با دل کار دارد...
آن دم که با *تو* باشممحنت و غم سر آید...!...