پدر مثل خودکار میمونه،شکل عوض نمیکنه ولی یه دفعه می بینی نمی نویسه مادر مثل مداد میمونه،هر لحظه تراشیده شدنش رو می بینی تا اینکه تموم میشه
مداد/تنهایی را کلاغ پر می برد/کلمه ها به خط
تابستان درگذراست یک کف دست شعر پشت سرش مدادم را برای شعرهای پاییزی تراشیده ام