خط چشمت را کمی کمتر بکش ای نازنین شهر و زادگاه مرا ویرانه میخواهی چکار؟
تندیسی از چشمان زیبای تو خواهد شد ویرانه ام روزی اگر از نو بنا گردد ...
عشق ، مهندس بی ذوق ساخته، ویرانه ای با آبادی احساس
کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار ... جغد را ارزانیِ آن گنجی که در ویرانه است !
جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید...