عتیقه باز بود خودم رانه بلکه خاطره عشقم را می خواست...
گفته بودم از ارتفاع می ترسم؟؟؟ دستانم را بگیر دارم از چشمانت می افتم...
عشق برای من در چشمان تو زاده شد و من هنوز هم مست از لذت آن دمم...
و من این روز ها دلتنگ تو... با درد همه خبر های تلخ دنیا به یادت... گریستم