بوسه برف کوه رابه هم ریخت بوسه باران زمین را غرق کرد تو بیرون نیا برف و باران را به گردن تو می اندازند ! ...
پیدایت نیست راه به انتظار تو تب کرده
به پا افتادنفس صدا گم شده بود چشم ها نمی دیدند نشان به آن نشان سرمان کلاه رفته بود حالا تو تا صبح روی دیوار بنویس زندگی