شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جاماندهیکی به پشت در این حصار جاماندهگلی به پنجه دستان خار جاماندهنگاه پنجره آوازه ای نمی خواندبه دانه دانه سرخ انار جاماندهمیان فوج تب آلود آسمان انگارخیال چلچله ای از بهار جاماندهبرای بوته گل های ارغوانی دشتعبور چشمه ای از آبشار جاماندهصدای زوزه کفتار می رسد شایددوباره شیر نری از شکار جاماندهبه یاد خسته چوپان خوب آبادیهجوم غائله گرگ هار جاماندهصدای خسته پایی شکسته می آیدپلنگ حادثه از کوهسار جاماندهبخن...
میان آن همه رنگ پاییزی چشمه ای طنازدر رقص برگ ها نغمه خوان می نوازد سازخیره در چشم های معشوقی از جنس کوهدلگرم به امن ترین نقطه دنیا به آغوش بازکم کمک لطیف می شود دل سنگی اش اماآنقدر که می نوازد آن چشمه، روح نوازهم نوا می شوند مثل نوای دلداده و دلدارگویند به گوش یکدیگر عاشقانه هزاران رازمیرقصد و می لغزد چشمه بر تن کوهسارسر هر بوسه ی چشمه گل نمایان میشود بازفرانک عبدی (باران)...