جامانده یکی به پشت در این حصار جامانده گلی به پنجه دستان خار جامانده نگاه پنجره آوازه ای نمی خواند به دانه دانه سرخ انار جامانده میان فوج تب آلود آسمان انگار خیال چلچله ای از بهار جامانده برای بوته گل های ارغوانی دشت عبور چشمه ای از آبشار جامانده...
میان آن همه رنگ پاییزی چشمه ای طناز در رقص برگ ها نغمه خوان می نوازد ساز خیره در چشم های معشوقی از جنس کوه دلگرم به امن ترین نقطه دنیا به آغوش باز کم کمک لطیف می شود دل سنگی اش اما آنقدر که می نوازد آن چشمه، روح...