متن پلنگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پلنگ
بزن به گوشِ زئوسِ غم
عزیزِ ابرِ اساطیری!
بزن که زخم فراوان است
ولی تو زخمِ شفایم باش
پلنگ را مُتبرّک کن
به پنجه های خودت، ماهم! ...
«آرمان پرناک»
هر روز
با تکانِ بوته ای
خال هایش را پاک می کند
و خودش را خاک...
پلنگِ دیروز
چه می دانست
فردایش
به مویِ بادی بند است
«آرمان پرناک»
تا کی قرار است گلوله /
جای خالیِ خال های پلنگ را /
پُر کند؟ /
تا کی قرار است تفنگ /
تنها زبانِ بدن ها باشد؟ /
تا کی قرار است جنگ /
بر پشت بامِ خیسِ خانه ها /
راه رود؟ /
آقای دوربین! /
شما جوابی بدهید!...
شده چون ماه شب روی تو عشقم
دو شمشیرست دو ابروی تو عشقم
قامت خورشید کنارت خمیده ست
بس که بلندست شب موی تو عشقم
گرچه صد بار مرا پس زده ای چشمانت
می کشد مرا باز سوی تو عشقم
چه شود ساخت از قلب مریض وقتی
گل ببندند به...
سر به سنگ نه باید به کلنگ بزنم
آهو که شدم باید یک پلنگ بزنم
این برکه کوچک مرا خواهد خورد
ماهی که شدم باید به دل نهنگ بزنم
من یوسفی هستم در را خودم بستم
بر چشمان زولیخا قفلی زدم و مستم
من سخت می دویدم مانند یک سرباز...
جامانده
یکی به پشت در این حصار جامانده
گلی به پنجه دستان خار جامانده
نگاه پنجره آوازه ای نمی خواند
به دانه دانه سرخ انار جامانده
میان فوج تب آلود آسمان انگار
خیال چلچله ای از بهار جامانده
برای بوته گل های ارغوانی دشت
عبور چشمه ای از آبشار جامانده...
این یاد تو، و من
افسانه ای شده ست
ماه و پلنگ تر...!