شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در این قلبم غمی باشد نشان از دلبری باشداز آن عهدی که بستیم به پشتم خنجری باشددلم غمگین نشو پایان ندارد دل شکستن هاتو که در رگ رگت پیمان شکن بی یاوری باشدخودت پشتی به خود باش و به بغض ات شانه ای محکمبگو شعری تو در گوشت بخوانش داوری باشدبه گوشم شعر تا گفتم خدایی در خودم دیدمکه این مقصود عاشق هاست عشق اش سروری باشدکه روحم داده یزدانم منم آن بهترین خلقتدلم از عشق پر باشد کریم و اکرمی باشد...
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر دادیک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر دادپس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پراین روز مبارک که خدا لطف دگر داد......