متن دلنوشته کوتاه

به دل شادم نگاهی گذرا انداز
که عمق فاجعه بسی سنگین است

نسرین شریفی

شاخه ها از هم گسست
و
پاگشایِ بادهایِ موسمی ست.
انزوا؛
غم نامه یِ عصیانِ برگ،
در حصارِ فصل هایِ بی کسی ست.
شیما رحمانی

داشتم فکر میکردم چرا میگن جمعه دلگیره، غروب غمگینه یا پاییز مایوسه
و اگه این همه غم به همراه داره چرا موضوع یه عالم شعره؟
چرا مثل یه آهن ربا جذبت میکنه که بیشتر بهش فکر کنی و بیشتر غمگین شی !
شاید چون میدونیم داری به انتهای مسیر نزدیک...

در من کودکیست ک ،گاه گاهی دلش

رویای خوش خندیدن از ت دل را می خواهد..

🌱

در هیچ لحظه ای وفااا

را نمیتوان یافت..

لحظه ها اگر با وفا بودن ..


گذر نمیکردن..

شب شد
شب تو بی من بخیر است
این برای سرنوشت ما
حتما خیر است
اگر بگویم به تو
برگرد و دوباره بشو
ماه شب های تار من
جواب تو
حتما خیر است
مجید محمدی(تنها)
تخلص تنها           کانال تلگرام👇🏻   
https://t.me/majidnegah

خدا را خواهی یافت؛
زمانی که به غیر از درد او را بخوانی؛
در درد همه خواهان اویند!...

آرامش را
لابه لای داشته هایم
گم کردم...
کاش هنوز
لابه لایشان بودم!

نمیدانم کدام درد بزرگتر است؛
دردی که آنرا بی پرده تحمل میکنی،
یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن
کسی که دوستش داری
توی دلت می ریزی و تاب می آوری!

راهی جاده می شوم
میدانم
عشق
جاده یک طرفه ایست
که جای برای برگشت ندارد
زهرا نمازخواجو بیتا

هر چی بزرگتر میشم بیشتر می فهمم که هیچ کسی جز خدا ما رو به خاطر خودمون نخواست! قربونت بشم خدا

یه دوست داشتن عمیق دلم میخواد مثل علاقه ی بابا لنگ دراز به جودی اَبوت، ژان والژان به کوزت، متیو به آنشرلی، همونقدر حمایت گر، همونقدر موندگار، همونقدر همیشگی…🥀

‏کاش می شد از آنهایی که دنیا را ترک کرده اند می پرسیدیم، آیا اندوهتان پایان گرفت؟

Farzaneh 22

در جهانی که پر شده از رنگ و ریا مهربان باش چو باران بهار
زهرا نمازخواجو

و سقوط واژه ی پر وحشتی است
برای تنی
و برای آرزویی.
آنگاه که تن حیران آرزویی از بلندای یک عطش به پایین می پرد.
و به زیر کشیده میشود
شکوه یک بلندپروازی معصومانه.
تمام میشود آرزو.
گم میشود خواستن.
و شروع میشود سکوت مرگبار چشم هایی که عادت می...

گاهی اوقات تو نمیتونی جلوی بعضی چیزا رو بگیری مثل عاشق شدن یه نفر، مثل حرف زدن یه نفر، مثل رفتن یه نفر و... و گاهی چقدر میتونه دردناک باشه..

و شبی هم من عشق را یافتم
آن شب آسمان از محنت ابرها سنگین بود.
و ماه، کامل می تابید.
در هیاهوی سکوت نیمه های شب
کسی آرام در گوشم زمزمه کرد:
آن ستاره را می بینی؟ درخشان و زیباست.
رد نگاهش را که پیمودم
به آینه رسیدم.
مرا قاب...

امروز همان روز مباداست
همان روزی که دلم سخت معجزه می خواهد
و تو چشم هایت را بسته ای...

می خو اهم ارزوهایم را به دست باد بسپارم
تا شاید
نسیمش گونه هایم را نوازش کند
به قلم :پروانه فرهی(پرر)

ولی بنظرم یکی از چیزایی که آدمو
پیر میکنه اِنتِظاره
انتظار برای یک پیام
انتظار برای محبت
انتظار برای دیدن و رسیدن !
انتظار برای یک آغوش
و
انتظار برای درک شدن . . .

تعادل احساساتم از دستم در رفته یا انقدر بیحس و ریلکسم که چیزی نمیتونه عصبی و ناراحتم کنه یا انقدر حساسم که کوچکترین چیزی عصبیم میکنه
حد وسطمو گم کردم.🤌🏻
Farzaneh 22

من چیز زیادی از زندگی نمیدانم
اما همینقدر هم که می دانم
برای خستگی یک عمرم کافی است

نبضِ باران را گرفتم
تا؛
نمیرد رازقی

می خواستم بنویسم جمله ای از تو
ساعت ها فکر کردم دیدم مگه میشه تو رو در یک جمله نوشت ...
چقدر از تو نوشتن در یک جمله سخته انگار بخواهی دریا رو با تٌنگ توصیف کنی ...