امروز قرار بود طورِ دیگه ای بشه،
از اولین روزایِ شروعِ رابطمون، برایِ این روز برنامه داشتم. یادته بعضی چیزارو هی موکول میکردم به بعد؟
اون بعد، همین امروز بود...
نشد دیگه، نشد...
نتونستیم، بلد نبودیم.
تو این دو سه هفته یِ اخیر، برنامم این بود که از طریقِ این پیج، دوباره برگردیم حتی هدیه یِ تولدت هم آماده ست...
اما منصرف شدم چون خودمم نمیدونم حسم بهت چیه، حسِ تو رو هم نمی دونم...
ولی با این وجود، تولدت مبارک که یه روزی دیوونه جانِ من بودی..
ZibaMatn.IR