چقدر تشنه ام
طاقتم طاق شده است
این دوری امانم را بریده
تو همانند سراب مقابل چشمانم
خود نمایی میکنی
ان چشمان شیطنت امیزت
آن لبخند ملیحت
شیرین زبانیهایت
قامت بلندت
دستان پر مهرت
وحرم نفسهایت
در این تنهایی مرا تشنه تر میکند
من در بیابان باید ها ونباید ها گیر افتاده ام
بی انصافی نکن
مرا نمیران
در پیم بیا
سیرابم کن از وجود خویش
نگذار در این بیابان قصه ای ناتمام، کتابی نگشوده ورنجی بی پایان برای عبرت دیگران باشم
ای شاهزاده ی قلب پاره پاره ام
در پیم بیا
سیرابم کن
ZibaMatn.IR