در خزان آرزو با آب و بذر درانتظارم من هنوز
چشم ترسان پای لرزان ، پاکار دل هستم هنوز
نو بهار و وقت دل دادن به رستن شد باورم
این چنین در فصل سرما یاد خوش دارم هنوز
آن تفعل ها و آن امید رستن در بهار آرزو
آنچنان شد باورم کز باورش پیوسته می رقصم هنوز
هجرت رود در پیوستن به دریا در این دیار
درگیر کرد آنچنان کز آن چنان مسخم هنوز
در ره مفتون ، مهر دل و اینک هجر یار
پای لنگ و قلب بیجان دارم ، در راهم هنوز
مفتون
ZibaMatn.IR