گاهی دلم میخواهد
شبیه دوره گردها
همین گوشه ی خیابان های شلوغ معرکه ای بگیرم
زنجیر بی علاقگی تو را دور قلبم بپیچانم
و آنقدر به تو فکر کنم که یا قلبم از درد بگیرد
یا از رنج بی تفاوتی تو رها شوم
اما من دلم می خواهد
در این جدال خواستن های من و بی مهری های تو
من بازنده باشم
عجالتاً حلقه های این زنجیر بیقراری
قصد رهایی از تو را ندارند
آخرش این نمایش خیالی تمام می شود
تو میمانی و بی تفاوتی ها
من می مانم و جبر دلتنگی
چه نبرد ناعادلانه ای 💔
اسماعیل دلبری
ZibaMatn.IR