زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
دلنوشته های اسماعیل دلبری
پیج اینستاگرام Esmail.Delbari
به ما که لطفی نداشت این زندگی
یادمان می ماند این گلایه ها
اگر بعد از مرگ فراموشی نگیریم
دردها را قطار کرده ام که بی وقفه ناله کنم
و از اعماق جان فریاد بزنم
عجالتاً وقتش که رسید
این کالبد بی جان را به خاک بسپارید
مابقی کار ؛ من می دانم با آغ...
متن اسماعیل دلبری
و کدام عشق
سایبانِ غریبِ شب را آزرده است
که عرش را
آکنده از چترِ دلتنگی می کند ؟!
✍️اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
برای نفس کشیدن
به اکسیژن نیاز دارم
اما برای دوام آوردن
تمامِ احتیاجم
تویی ❤️
✍️اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
یادآور می شوم
از قدرت هایِ منطقه
می شود به چشمانِ تو 👀❣️
اشاره کرد
✍️اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
من با دلتنگی هایم میانه یِ خوبی ندارم
سلاحِ نبودنت را زمین بگذار
عجالتاً ؛
صَلاح همیشه در این است که بمانی
که دوستت داشته باشم
که دوستم داشته باشی
عشق ؛ اتفاق شگفت انگیزی است
ما این همه راه آمده ایم که با هم
جهانِ دیگری را بسازیم
✍️اسما...
متن اسماعیل دلبری
مرداد ؛ مُردد بود و ناکام ماند
ولی عشقِ ناتمام را باید به شهریور سپرد
شهریور ؛ فرشته یِ آتشینی است
که همیشه عطشِ دلتنگی را به جان می خرد
زمانش رسیده است
باید خاکستر باقیمانده از تو را
دوباره شعله ور کنم
✍️اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
از تقویم جا مانده ام
شهریور است
اما هنوز
جمعه هایم تیر می کشد
✍️
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
پنجره ها ؛ آیه هایِ دلتنگی اند
گاهی باز می شوند و آماجِ خاطره می آورند
گاهی بسته می شوند و قفلِ اندوه می زنند،
پنجره هایِ خانه یِ قدیمی ما ؛ هنوز باز است
و مادرم هرزگاهی با نگاهِ دلبرانه
برای پدر ؛ که در گوشه ای از حیاط ایستاده است ،
دست ت...
متن اسماعیل دلبری
گاهی شبیه ابر ؛ پر از بغض می شوم
گاهی شبیه باران ؛ پر از اشک
گاهی شبیه شب ؛ پر از سکوت
و گاهی شبیه طوفان ؛ آشفته و پریشانم
چقدر خسته ام از این گاهی ها و بی سامانی ها
دلم هوای آفتابی می خواهد
از راه برس
دستم را بگیر
و همیشگی بمان
✍️اسم...
متن اسماعیل دلبری
مردی می گفت:
قبل از طلوع آفتاب از خانه بیرون می زنم
نیمه های شب با جسمی خسته
بعد از یک روز سخت کاری به خانه می رسم
همسرم را در آغوش می گیریم
فرزندم را می بوسم
و پس از مدت کوتاهی از شدت خستگی
بخواب می روم
و دوباره همان صبح و همان تکرار...
متن اسماعیل دلبری
من مدتهاست که سکوت را بلعیده ام
میان تمام فریاد هایی که می توانند
یک شهر را ویران کنند
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
هیجان انگیز بود
به دنیا آمدیم
شادیِ کودکی هایمان اندک
و رنجِ زندگی بسیار
مسیر سرنوشت هر چه باشد
سهمِ ما از این جهان
منصفانه نبود
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
گاهی دلم میخواهد
شبیه دوره گردها
همین گوشه ی خیابان های شلوغ معرکه ای بگیرم
زنجیر بی علاقگی تو را دور قلبم بپیچانم
و آنقدر به تو فکر کنم که یا قلبم از درد بگیرد
یا از رنج بی تفاوتی تو رها شوم
اما من دلم می خواهد
در این جدال خواستن های من ...
متن اسماعیل دلبری
مؤذن ؛ اذان بگو
دلتنگی ؛ از آن بگو
واژه ها حالشان کوک است و حال ما
اندکی پریشان
مؤذن ؛ با صدای بلند اذان می گوید
و من آهسته ؛ زیر لب نام تو را صدا میزنم
چه عبادتی می شود
تلفیق این بندگی و عشق
سر به سجده آمده ام برای عبادت
دل شکسته آمد...
متن اسماعیل دلبری
عزتم را پس بده گاهی خجالت می کشم
غیرِ تو بر خانه ای دیگر بکوبم دست را
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
فرض اینکه
اصلاً تو دلت نمی خواهد دوستم داشته باشی
پس چرا قلبِ بیشعورِ من
برای دوست داشتنت پافشاری می کند ؟!
یک جای کار می لنگد
یا تو این منِ دیوانه را دوست نداری
یا بی گمان ؛ من دیوانه ام
----------------
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
بی رویِ تو چای از دهن افتاد فدایِ نظرت
می شود چشم بگشایی و کمی قند دهی
اسماعیل دلبری
صبح بخیر 🌞...
متن اسماعیل دلبری
هر شب
اَجرِ بی مهریِ تو را
با تیممِ اشک هایم تجدید میکنم
دو رکعت نمازِ دلتنگی می خوانم
یٰا رَبْ، لا تَتْرُکُنٖی وَحدٖی
(خدایا ، مرا به حالِ خود رها مَکن)
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
هرچه من بذرِ فراموشی بکارم
آنچه می روید تویی🌱
نقص از دانه و از زرع که نیست
فطرتِ خاکِ وجودم
همه از هستیِ توست
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
باورت می شود ؟!
ما هم روزی قطعه ای ، ردیفی ، شماره ای بنام می زنیم
ما هم روزی می توانیم زمینی بخریم
خانه یِ کوچکی که از کالبدمان پُر می شود
از اجاره و ودیعه های سنگین راحت می شویم
البته نه مجانی و بادآورده
اما باز هم خوب است
دستِ دولتمردان ...
متن اسماعیل دلبری
نقل کن از من که شعر
سر پناهِ واژه هاست
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
کاش می شد همه بُهتان باشد
همه شب هایی که
بی هوا اولِ شب ؛ شب بخیر میگفتی
و سرت گرم به چشمانِ رقیبی می شد
که زبانم به لالی برسد ؛ تو جانش بودی
من چقدر پرتکرار ؛ غصه ها می خوردم
که شبت را بی درد با دعایِ دلِ من صبح کنی
خبر مرگ همین است چه می ...
متن اسماعیل دلبری
پشتِ پنجره یِ شب
آنقدر پا بلندی می کنم
تا از میانِ ستارگانِ آسمان
از همین دورترها
به چَشمِ بی خوابی هایِ تو برسم
قرارِ ما ،
ساعت هایِ بی خوابیِ تو
پشتِ همین دیوارِ ماه 🌔
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
سال های زیادی گذشته است
نذرهای کهنه ام که برای آمدنت حاجتی ندادند
تو نمی دانی آن سالها
پیراهن جامانده ات را به ضریح گره زده بودم
ضریح پر بود از پارچه های سبز و سبز و سبز
و تنها پیراهن آبی تو خودنمایی می کرد
دخیل های سبزی که همه در انتظار شفا...
متن اسماعیل دلبری
رسم این است که آتش بزنند و بروند
دیگر آیینِ وفاداریِ عشق کافریست
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
زندگیِ ما
دنیایِ آرزوها نبود
جهانِ کودکی هایمان بر باد رفت
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
سوگند به عمرِ رفته در باطنِ خویش
جُز داغ ؛ ضیافتی در این خانه نبود
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
گر سیاست طلبان
بگذارند که بابا برسد نان می داد
اگر از جنگ گذر می کردیم
کودک از داغِ نبودیِ پدر
سر صبح ؛ جایِ تحصیل و خوشی سرگردان
می شود راهی این شهر مریض
چه بلوغی شود این بی پدری
کودکی با حسرت
کودکی از سر بی مهری ما
می کُشد عاقبت این کودک...
متن اسماعیل دلبری
سال های زیادی گذشته است
نذرهای کهنه ام که برای آمدنت حاجتی ندادند
تو نمی دانی آن سالها
پیراهن جامانده ات را به ضریح گره زده بودم
ضریح پر بود از پارچه های سبز و سبز و سبز
و تنها پیراهن آبی تو خودنمایی می کرد
دخیل های سبزی که همه در انتظار شفا...
متن اسماعیل دلبری
دوست داشتن مراقبت می خواهد
باید انباشته از خواستن باشی
سرشار از جان و تن زلال
حواست هست در این کیهان پرآشوب
نفس های اهریمنی از آنچه شما فکر میکنید به گردن محبوب شما نزدیک است؟
حواست هست...؟
دوست داشتن مراقبت می خواهد
اسماعیل دلبری...
متن اسماعیل دلبری
ادامه