و کدام عشق
سایبانِ غریبِ شب را آزرده است
که عرش را
آکنده از چترِ دلتنگی می کند ؟!
✍️اسماعیل دلبری...
برای نفس کشیدن
به اکسیژن نیاز دارم
اما برای دوام آوردن
تمامِ احتیاجم
تویی ❤️
✍️اسماعیل دلبری...
یادآور می شوم
از قدرت هایِ منطقه
می شود به چشمانِ تو 👀❣️
اشاره کرد
✍️اسماعیل دلبری...
از تقویم جا مانده ام
شهریور است
اما هنوز
جمعه هایم تیر می کشد
✍️
اسماعیل دلبری...
من مدتهاست که سکوت را بلعیده ام
میان تمام فریاد هایی که می توانند
یک شهر را ویران کنند
اسماعیل دلبری...
عزتم را پس بده گاهی خجالت می کشم
غیرِ تو بر خانه ای دیگر بکوبم دست را
اسماعیل دلبری...
بی رویِ تو چای از دهن افتاد فدایِ نظرت
می شود چشم بگشایی و کمی قند دهی
اسماعیل دلبری
صبح بخیر 🌞...
نقل کن از من که شعر
سر پناهِ واژه هاست
اسماعیل دلبری...
رسم این است که آتش بزنند و بروند
دیگر آیینِ وفاداریِ عشق کافریست
اسماعیل دلبری...
زندگیِ ما
دنیایِ آرزوها نبود
جهانِ کودکی هایمان بر باد رفت
اسماعیل دلبری...
سوگند به عمرِ رفته در باطنِ خویش
جُز داغ ؛ ضیافتی در این خانه نبود
اسماعیل دلبری...
لااقل شُکر که با جور و جفایِ تو دلم آه کشید
سالهایی است که این سینه غمش سنگین است
اسماعیل دلبری...
بی تو دیگر شانه ای بر مویِ ما سامان نشد
شانه ات کو مَرهمِ آشفته حالی هایِ من ؟!
اسماعیل دلبری...
زخم را درمان به کار آید در اوجِ ناخوشی
درد و درمان دستِ توست ما را مداوا میکنی؟!
اسماعیل دلبری...