سرو روان من چرا سوی وطن نمی کند
دل به هوای یار خود ترک چمن نمی کند
چشم به راه او شدم، ای گل نازنین من
چشم ز راه او چرا اشک به من نمی کند
نغمه ی بلبلان چرا خاموش و سرد مانده است
ناله ی عاشقان چرا ذکر سخن نمی کند
ماه به نیمه ی شب چرا نور به ما نمی دهد
چون که دل شب زده ام خواب به تن نمی کند
گفتمش ای جان من، عشق تو درد من شده
گفت که این دلبر ما فکر بدن نمی کند
عاشق و سرگشته ام در طلب وصال تو
یار دل آزار من مهر به من نمی کند
گل به چمن خنده زن و دل به هوا پرکشان
این دل دیوانه ام ترک وطن نمی کند
شور و شرر در دلم، شوق وصال یار من
با همه ی این همه، یار به من نمی کند
سرو روان من چرا سوی وطن نمی کند
دل به هوای یار خود ترک چمن نمی کند
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR