در سایه سار عشق تو، دل بی پناه و خسته ام
ای ماه تابان در شبم، آن نور و ماه و شسته ام
در کوچه های بی کسی، گم کرده ام راه و نشان
ای آشنا در غربتم، آن مهر و ماه و بسته ام
چون موج دریا در دلم، طوفان عشقت می وزد
ای ساحل آرامشم، آن بند و راه و جسته ام
در باغ رؤیای وصال، گل های امیدم شکفت
اما ز عطر یاد تو، آن بوی دل و رسته ام
در حسرت دیدار تو، هر لحظه می سوزم چو شمع
این عشق را با اشک و آه، از دل به ماه و خسته ام
در کوهساران غمت، پژواک آهم را شنو
ای کوه صبر و استقام، آن صبر و آه و بسته ام
در هر نفس با یاد تو، دل می تپد چون مرغ عشق
این مرغ دل را پر بده، آن پر و بال و بسته ام
از چشمه سار چشم تو، نوشیده ام مستی به لب
اما هنوز تشنه ام، آن جام و عشق و خسته ام
در بزم رویایی تو، من خسته ام از انتظار
این بزم عشق و نور را، آن جام و شوق و بسته ام
ای جان جانانم بگو، در کوچه های بی کسی
این دل به دنبالت روان، آن مهر و ماه و بسته ام
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR