ای نسیم صبحگاهی، بوی یارم را بیار
تا ببینم در خیالم، روی دلدارم به کار
چون صبا بر بام او رفتم، شدم مست و خراب
هر چه گویم از لبش، باشد چو گلزارم به کار
در گلویم نغمه ای از عشق او پیچیده است
هر چه دارم از جهان، باشد به دیدارش به کار
چشم او چون آفتاب است و دل از او بی قرار
هر چه دارم از دل و جان، باشد به رخسارش به کار
در هوای زلف او گم گشته ام چون بید مست
هر زمان دل را به دستش داده ام، دارم به کار
بر لبش شهد و شکر، بر چشم او جادوی عشق
هر چه دارم از سرود، باشد به گفتارش به کار
در خیال روی او، هر شب به خوابم می رسد
هر چه دارم از امید، باشد به دیدارش به کار
گفتمش ای دلبر زیبا، تو که شیرینی به جان
هر چه دارم از غزل، باشد به افکارش به کار
چون به یادش می نشینم، دل ز من پر می کشد
هر چه دارم از خیال، باشد به پروازش به کار
ای که در دل جا گرفتی، همچو مهری جاودان
هر چه دارم از دعا، باشد به دیدارش به کار
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR