اسب وحشی افکارم یال می افشاند شیحه می کشد؛نعل می دواند و رها در باد به سمت آفاق نیلی و زرد صبح می دود
که من حلقه افسار به سمتش پرت و درجا نغمه اش را خفه میکنم ۰ناگهان آسمان غروب می شود.دست و پای رمیده اش را به سرم نعلکوب میکنم.و می گذارم باد یال بریده اش را به وطنش بازگرداند
وآله°
ZibaMatn.IR