از سپهر عشق باریدم چو باران بر زمین
تا گل رخسار جانان را کنم آیینه چین
چرخ گردون را به یک مژگان شکستم در نگاه
تا ببینم در شکاف آسمان، ماه جبین
آتش افکندم به خرمنگاه هستی یک نفس
تا برآرم از دل خاکستر، گل یاسمین
در شب تاریک هجران، شمع وصلش برفروخت
روشنی بخشید بر تاریکی قلب حزین
از نی نایم برآمد نغمه ی اسرار عشق
پرده ی راز ازل را کرد این آوا مبین
موج خون از دیده جاری شد به دامان سحر
تا مگر گردد گل وصلش از این شبنم رهین
در کمند زلف او پیچید مرغ جان من
همچو ماهی در تور افتاده از بحر مهین
از شراب عشق مستم، ساقیا پیمانه ده
تا شوم از خویشتن فارغ در این بزم برین
چشم مستش فتنه انگیزد به هر سو می رود
می کند صد انقلاب اندر دل و جان دفین
گر چه صد ره جان سپردم در ره او باز هم
می دهم جان دگر، کاین عشق باشد آتشین
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR