100 متن کوتاه هایکو ۱۴۰۴ جدید 2025

نیمه شب
کمی روشن شده
با یاس سفید

آیینه دروغ می گوید
وقتی دستِ چپش را از دستِ راستِ تو بالا می آورد .
تا با ضد
تعادلِ هستی, بنایش توهمی راست باشد....!


حادیسام درویشی

با سکوت چکاوک
دوباره نگهبان می شوم،
انگشت روی ماشه

تاکِ خانه ی پدری،
پیچیده اینجا و آنجا سبز
واریسِ ساقِ پاهایم

نه به درد می خورد
نه می شود انداخت دور،
صندل های مادرم.

کوچه لبالب از عطر یاس

نمی دانم ممنون کدام همسایه ام

به پل رسیدم
ماهی ها فرار کردند
پرنده پرید

رنگ سرخ در دست
پای بدون جوراب
آبی خنک...

مراد لاهوتیان
رنج و محنت ما بود
که حاصل شد

می تکاند در باد
پیراهن گلدارش را
بی بهار

سرتاسر باغ
گیلاس ها در برف ،
کابوس زن بیوه

در انتظار کَسی،
قاصدک از تار عنکبوت
می دهم به نسیم

بدونِ فال
رازم را فاش می کند،
سُرخ ترین انار

کسی آیا
آیین پرنده ها را می داند؟
گنجشکی مرده

فروشگاه در غروب خورشید ذوب میشود