زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

چشم مستت می کشد در خون دل پیمانه را
عشق در جان می نهد هر دم غم جانانه را

زلف پرچینت به دام افکنده صد صیاد را
شانه می خواند به یاری هر سر دیوانه را

لعل لب چون می گشایی، غنچه حیران می شود
می برد رشک گل سرخ، آن لب میخانه را

چشم نرگس خیره مانده بر قد سرو روان
باغبان حیرت زده، بشکسته شاخ شانه را

آتش عشقت فروزان کرده خاکستر مرا
سوخته پروانه ام، پرواز ده پروانه را

ابر گیسویت چو بارد، تشنه ام سیراب شد
می چکاند قطره ای بر خاک این ویرانه را

تیر مژگانت نشسته بر دل صد عاشق است
کرده ای از غمزه ات پر، ترکش مردانه را

در خم زلفت گره افتاده بر جان عاشق
باز کن با دست لطفت، این گره بیگانه را

ماه رویت در شب هجران، چراغ راه شد
روشنی بخشید چشم این دل دیوانه را

بوی گل از زلف تو آید، نسیم صبحدم
می برد تا عرش اعلا، عطر این کاشانه را

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

مهدی غلامعلیشاهی ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن