در طلسم چشم جادویت، نهان صد راز دارد
هر نگاهت در دل شب، صبحدم آغاز دارد
بر لب لعلت شکر خنده زند، شیرین تر از جان
زهر هجرانت ولی در کام دل، اعجاز دارد
می تراود عطر مینو از نفس های بهشتی
گل ز بوی زلف مشکینت، هزاران ناز دارد
در سماع عاشقان، رقصد فلک با چرخش دل
ذره در خورشید حُسنت، سوز و سوز و ساز دارد
موج خیزد از نگاهت، بحر طوفانی شود عشق
قطره ای زین بحر بی پایان، جهانی راز دارد
پرده ی اسرار حق در تار موی توست پنهان
هر خمی از زلف پیچانت، رهی ممتاز دارد
در خرابات مغان، رندی قدح نوشد به مستی
جام می در دست ساقی، کیمیای ناز دارد
چون غزال وحشی صحرا، دلم رَم کرده از خویش
صید این آهوی سرمست، عمری دراز دارد
آتش عشقت فروزان، در دل پروانه ی جان
شمع رخسارت ولی، با سوختن، اعزاز دارد
در حریم قدس معنا، عقل را ره نیست، زیرا
عشق در محراب ابرویت، نماز و نیاز دارد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR