راز خلوتگاه اسرار ندیدم عالم از...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

راز خلوتگاه اسرار

ندیدم عالم از خود چون که بیرون / ندیدم جز جمال ذات در خون

به هر سو چشم بگشودم، غریبم / که این صحراست، من بر آن غریبم

سماوات و زمین نوری ز جامی / که ساقی ریخت اندر ظلمت فامی

هزاران سال سر بر خاک سودم / که تا این پرده‌ی وهمی گشودم

ز بوی یار، این جان شد پریشان / ز مهر اوست این سودا و طغیان

خرابم کن، که آبادان شوم باز / ز دستم ده اگر داری پروازی

جهان آیینه‌ای کز خود گسسته / به دنبال جمالی رفته خسته

در این سودای دیرین، دل اسیر است / که این آغاز و پایانش امیر است‌

طناز صوفی
ZibaMatn.IR
Tannaz.suofi008
ارسال شده توسط
متن اشعار طناز صوفی
اشتراک‌گذاری
ارسال متن