در روزهای دیماه که برف، آرام بر شانهها مینشیند من صدایت را نه در جیب، که در رگهای خستهام میگذارم نام کوچک تو، چراغیست در کوچههای بلندِ غربت و اگر بازگردی، هرچند مرا نشناسی، من از نگاهت دوباره متولد میشوم.
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.