چند روز است آب انبار خانه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نگران نباش
- چند روز است آب انبار خانه...
چند روز است ، آب انبار خانه را مرمت میکنم، یک اوس احمد دارم که وقتی با آدم حرف میزند ، چشمِ آدم را نگاه میکند، همان چیزی که صداقت گفت و گو را برایم قطعی میکند.
یک تکه کلام دارد که عجیب احساسِ زندگی را در من تازه میکند.
«نگران نباش »
امروز صبح بیدار که شدم هنوز نیامده بود، داشتم صبحانه را روبراه میکردم، که صدای در آمد
اوس احمد رسیده بود.حرف زدیم و صبحانه خوردیم و باران هم میبارید...
هر چه از پایین و کارهای آب خانه گفتم فقط گفت: نگران نباش
نمیدانم چرا بی پس و پیش گفتم: چند روز است از یکی از دوستانم خبری نیست، در شلوغی ها ی شهر بازداشت شده.
مادرش خیلی نگران است
مکث کرد ، نگاهم کرد و گفت : نگران نباش
و من منتظرم که خبر خوش بیاید...
من دلم می خواهد روزی برسد که پنجره هر خانه ای را در این کشور باز می کنی ، خوشبختی منتظرمان باشد.
الهی نگران نباشیم! برای من از اتفاق هم بدتر است.