نگارم میخرامد دادِ آهو میرود بالا
طلا میپوشد و نرخ النگو میرود بالا
خیالش بگذرد از کوچه ی درویش مسلک ها
صدای ناله یِ هی های و هوهو میرود بالا
نمیدانم قبولم کرده مَردِ قصه اش باشم؟
از او میپرسم و هربار ابرو میرود بالا
برای درک او دیوارها باید فرو میریخت
ولی در شهر ما هی برج و بارو میرود بالا
من آن لبخندها را زیر آن چادر پسندیدم
نبینم چادرت یک روز یک مو میرود بالا!
ZibaMatn.IR