خسته از دنبال او گشتن میان خواب ها
خسته از عشقی که شد قربانی ناباب ها
دین و ایمان می برد محراب ابرویش ولی
ابن ملجم زاید از تقدیر این محراب ها
من ازین حیران شدن در عاشقی دانسته
ام
روح مجنون است که می پیچد در این
گرداب ها
حرف مشتاقی نزن در عاشقی زیرا خدا
صبر می بارد همیشه بر سر بی تاب ها
عشق آنست که تهمتن زیر لب با گریه گفت
نوش دارو آبرو می برد از سهراب ها
در مسیر عشق بازی ها دهانت را ببند
کام بسته کی رود در مسلخ قلاب ها
ZibaMatn.IR