دلی در کوله بارم بود چندین بار گم کردم
رعیت زاده ام، خود را در این دربار گم کردم
شکستم در دل آیینه ها، تصویر درهم ریخت
غرورم را خودم را در دل دیوار گم کردم
امینِ نامه های آن و این بودم، تو را دیدم
تمام دردها را لحظه دیدار گم کردم
منم از شهر باران!_غیر_باران_نیست_سوغاتم_
چه_سوغاتی_که_آن_را_بین_راه_انگار_گم_کردم
نشستم_گریه_کردم،_حاجتم_را_خواستم_اما
تو_را_بعد_از_اذان_در_گرمی_بازار_گم_کردم
منم_من_زائری_مجنون_که_هر_بار_آمدم_بیرون
تو_را_همراه_با_آن_چادر_گلدار_گم_کردم
ZibaMatn.IR