زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای


پنجره ای بودم
که پرده اش را
برای تماشای غم انگیزترین صحنه روز کنار زدند

دری
که برای رفتن گشودند

چمدانی
که دهانش را حتی برای یک خداحافظیِ ساده بستند

زنی
که لای لباس های تور پنهان کردند

من امّا بیرون زدم؛
مثل بوی گاز
از درز پنجره های خانه ای که خودکشی می کرد
مثل جریان آب
از کناره سدّی که در خودش غرق می شد
مثل صدای پرنده ای در قفس
که مشغولِ فراموش کردنِ آسمان بود
مثل یک زن
که ناگهان مثلثِ روشنی از گریبانش
از شکافِ چادرِ سیاه بیرون ریخت
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن