پاییز آمد، با خودش یک مرد را بُرد
یک عارف ویک عاشق شبگرد را برد
پاییز صد ها خاطره از آن صدا داشت
یک حنجره از غصه و پر درد را برد
پاییز آمد شیشه ی عطری که هربار
با عطر خود مدهوشمان میکرد را برد
او هدیه ی پاییز بود و مِهر،بان بود
پاییز آنچه با خودش آورد ،را برد
ما مانده ایم و حسرت آن گل که پاییز
هرگز نمیشد رنگ و رویش زرد را برد
پاییز یا فصل خزان با مرگ آمد
در بین این نامردمان یک مرد را برد
ZibaMatn.IR