دلم کمی کودکی میخواهد...
از همان روز هایی که زندگی
رنگ و بوی دیگری داشت،
روزهایی که نشستن دانه برف کوچکی پشت پنجره ی خانه،دلیلی برای خنده ها و قهقهه زدن هایمان میشد
همان روز هایی که پاییز را با راه رفتن بر روی برگ های خشک شده و صدای خش خش آن ها می شناختیم،نه قدم زدن های تنهایی و اشک های زیر باران
روز هایی که بزرگ ترین حسرتمان پشت ویترین اسباب بازی فروشی جا خوش کرده بود،نه حسرتی که این روز ها در ویترین خانه ی دیگری ست...
دلم همان روز هایی را میخواهد که صدای درختان و گل ها چنان رسا بود که با صدای عشقشان فرشتگان را به کنار ما می آوردند...
این روز ها عجیب دلم کودکی میخواهد.. .
ZibaMatn.IR