خشکیده تر از برگ پاییزم ،
دلتنگم و از درد لبریزم !
از دوری ات می بارم و آرام
بر دامن خود اشک می ریزم !
می نالم از شبهای تنهایی ،
هم ناله ی جغد شباویزم !
آری گناه من نگاه توست ،
از هر نگه باید که بگریزم !
گیرم ز تو تاوان عشقم را
وقتی به دامانت بیاویزم !
هرشب به یادت در دل تنگم
با خاطره هایت گلاویزم !
رفتی و بعد از رفتنت دیگر
بی تو نشد از جای برخیزم !
امشب بیا در خلوتم بنگر ،
چیزی نماند از عمر ناچیزم !
ZibaMatn.IR