فکر ویروسی من، هدیه به خودکارم شد
توموری از غم من، در پس افکارم شد
خواستم تا که به سال سفرم برگردم
بشوم نطفه به پشت پدرم برگردم...
تا که بازنده شوم، در ماراتون با رقبا
منم اسپرم که دلخسته ام از این رفقا!
باز سگ دو زدمو این تنم از درد غنی ست
کل این هستی من، حاصلی از آب مَنی ست
من گرفتارترین ماهی این تور شدم
در دل زندگیِ خسته، گمُ گور شدم
خواستم روح شوم پر زده از خود بپرم
من اسیر تنم و با غمِ دل همسفرم
کل این زندگی ام، قصه ی بی همنفسی ست
نفسم حبس از این غصه درون قفسی ست
وقت آن شد به شَک و بیم دهم ایمانی
با سرنگی بزنم در رگ خود پایانی
خفه در نطفه کنم حال و هوای خود را
یا که با سُرمه کنم پاره صدای خود را
دست من باز شدو چوب فلک ها خوردم
بین اما و اگر، از کمرم تا خوردم
کل این زندگی ام، دغدغه ی ویرانی ست
مایه ی بودن من، یک نفس شهوانی ست
ZibaMatn.IR