سرگردانی من از آنجا آغاز شد که...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن شیوا علمی
- سرگردانی من از آنجا آغاز شد که...
سرگردانی من از آنجا آغاز شد که تو عطر نارنگی گرفتی.
برگهای خزانت را که به شاخه های طردت وصله زده بودم، یکی یکی رها کردی .
موهایت را شانه زدی .
گیره ی فصل پنجم را بر گیسوانت نشاندی.
خاموش شدی و در سکوتت موسیقی یکنواختی را زمزمه کردی که آشنا نبود.
نشانی خانه ات را به آخرین ایستگاهِ ناکجا انتقال دادی و انگشتر زمرد انگشت اشاره ات را ، ناخواسته گم کردی.
سرگردانی من، از نبودن تو در تمامی خیابانها و کوچه ها آغاز شد.
از نبودن تو بر روی نیمکت های شهر ،
پشت بوق ممتد تلفن های بی پاسخ،
پیام های دیده نشده ،
سلام های بدون علیک و شبهای بدون جانم به قربانت....
عطر نارنگی همه چیز را خراب کرد.
تو را از من گرفت ،
تو را خواب کرد،
تو را هوایی کرد و مرا در پیله ای خاکستری رنگ، به قامتِ بلند زمستان رها کرد.