عشق چیزِ عجیب و غریبی نیست
عشق همینه که تو ولو شی رو کاناپه و من از تو آشپزخونه ازت بپرسم : " عزیزم ، قهوه میخوری یا نسکافه؟! "
و تو با صدای مردونه ت که حسابی آرامش توش موج میزنه بگی : " نسکافه میخورم ... دستت درد نکنه "
و من با یه لبخندِ بزرگ دوتا فنجون نسکافه ی خوش عطر و طعم درست کنم ...
بیام کنارت و رو همون کاناپه تو بغلت آروم بگیرم ...
عشق همینه که تو با یه اخم کوچیک بین ابروهات زل بزنی به صفحه ی تلویزیون و با دقت فیلمتو نگاه کنی
و
من با یه لبخندِ خالص زل بزنم به صورتت و با دقت نگاهت کنم ، انگاری که بارِ اولمه میبینمت ...
عشق ، فلسفه ی پیچیده ای نداره ...
همینه که یه جوری نگاهم کنی که حس کنم بهترینم و یه جوری نگاهت کنم که بخندی و بگی : " آرومتر دختر ، رنگ و روم پرید "
منم بخندم و سرتق تر نگاهت کنم ...
عشق ...
همینه که تو باشی ، منم باشم
همینه که کنارِ هم از اول شخص و دوم شخصِ مفرد تبدیل بشیم به اول شخصِ جمع ...
ZibaMatn.IR