پشت پنجره مه آلود خاطرات
نظاره گر دوران زیبایی از گذشته بودم
که بیاد آوردنش آنقدر مسرت بخش بود که لبخند شیرینی کنج لبم نشست
و ناگهان قلبم از ذوق تندتر تپید
میان آن لبخندهای شیرین خاطره تلخی برایم تداعی شد
مبهوت ماندم و قطره اشکی بر گونه ام لغزید
وای که چه عجیب فرو ریخت و ویران شد حس شوق من
زل زدم به دفتر خاطراتم و نوشتم
روزگاری که گاه شیرین و گاه تلخ اما ساخته یک نفر در ذهن...
دلنوشته بهار
ZibaMatn.IR