هنوز کدام واژه را به این دفتر بدهکارم، که تمام شود این قصه، و من هم راهی مسیر زندگی خود شوم.
شاید هم نمی توانم هنوز باور کنم، که دیگر خیلی وقت است، پایانش رقم خورده، و تو مرا به خاطره هایت سپردی، اگر به رفتن باشد، که من هم می توانم طوری راهی شوم که هیچکس رد پایم را هم نبیند،، ولی ،ولی قرار به ماندن بود عزیز، مگر این را عهد نبستیم؟
می دانی که دیگر از ته دل نمیخندم؟
می دانی که دیگر نگاهم هیچ رنگی را زیبا نمیبیند؟
می دانی هیچ لحظه ای را بعد از تو نخوابیدم؟
می دانی هر روز گلویم را به مهمانی بغض می برم؟ می دانی؟
می دانی این روزها چقدر قانع و کم توقع شده ام،، که هر روز فقط با خودم تکرار میکنم، کاش فقط جور دیگری میرفتی....
ZibaMatn.IR