زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

دختری که شیطنت از چشماش می بارید. توی حرف زدنش کلی هیجان داشت و برای این که حسشو بهت منتقل کنه آروم و قرار نداشت.
می شناختمش خیلی وقت بود. آخه دوستِ خواهرمه!
با تمومه اون هیجان و شیطونی که داشت ولی میتونستی سختی هایی که کشیده بود حس کنی. این که خونه ی پدرش در رفاه بوده و چیزی رو خودش تهیه نمی کرده ولی حالا که مستقل شده، تصمیم گرفته بود رویِ پای خودش باشه و آینده ی معرکه ای رو برای خودش خلق کنه. تند و تند با ذوق و شوق از آینده اش می گفت از رویاهاش از هدف هایی که داره و قراره به تک تکشون برسه و باعث دلگرمی خونوادش بشه. خیلی پرانرژی بود. یک لحظه خودمو جای اون حس کردم. منم یه زمانی کسی جلودارم نبود. خیال پرداز بودم و برای تک تک آرزوهام برنامه چیده بودم. ولی؛
سرگردون شدم اونم عجیب. مُدام فکر و خیال که قراره چی بشه؟ اصلاً کی میشه؟ سرنوشت من چی می شه و در آینده چه اتفاقی میوفته؟! با این ابهام و سرگردونی و بی خبری از حوادث و ترس از آینده چی کار کنم؟!
کاش مثل دخترک زیبای مو مشکی من هم دوباره شیطنت کنم!
ZibaMatn.IR

Atiyehnevis ارسال شده توسط
Atiyehnevis


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن