از آغوش آن مادر ، برای من عکسی باقی ست
عکسی تنها ، عکسی بی جان ، عکس نه!.. یادی باقی ست
دریغ آن نور سابق رفته از خانه و کاشانه
از خدای عاطفه ! به روی سنگ نامی باقی ست
دلِ غمگین من ! پنهان نخواهد شد غم مادر
تو که در رگ رگ ات دلتنگ بودن های زنی باقی ست
که از تصویر آن عشق و محبت های او
برایت خاطرات چشم های روشنی باقی ست
غرورِ من فدای آن دل نازک تر از مویش
برایم بعدِ او ، نازک تر از مو ، گردنی باقی ست
به روح اش شعر می خوانم، برایش اشک می ریزم
کم از کم در نبودِ او ، برای من ، منی باقی ست
ZibaMatn.IR