زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

“روزها فکر من این است و همه شب سخنم”
که چه سخت است که چینی بشود هم‌وطنم

همه رفتند و من و عمه ی باقر ماندیم
مانده‌ام قید وطن را بزنم یا نزنم

با یورِش کردنِ چین می‌رسد آن روز که من
کم کم احساس کنم ساکنِ شهرِ پکنم

خاکم این‌جاست! ولی بر سر من ریخته است
مانده ام سخت از این‌جا بکَنم یا نکنَم

مانده‌ام سخت‌تر از آن که خدایا به چه‌شکل
با دو تا چوب ، غذا را بگذارم دهنم!؟

جای بالش سرِ خود را بگذارم بر چوب
کیمینو را به چه رویی بکنم پیرهنم.!؟

فرض کن نام پسر را بگذارم سون چونگ
پس به زیدم چه بگویم؟ چه بگویم به زنم!؟

کفنَم را که حرم بُرده تبرّک کردم
وقت مرگم نکند پاک بسوزد کفنَم

پاچه‌خواریم! چگونه حشره را بخوریم؟
سوپ خفّاش چگونه بزنم بر بدنم؟

جای روبوسی اگر کار به تعظیم کشد
بی‌گمان هرز شود پیچِ کمر در لگنم

جای چاییِ گلستان و دو تا قند ، چطور
عرقِ ساکی چین را ببرم انجمنم.!!؟

دوش در خواب به من یک زن چینی چسبید
گفتمش گم شو برو ! گفت زنم: هیس! منم!!

گفتم ای شیخ تو با چین چه توافق کردی
گفت با طرز نگاهش که چکاره حسنم؟

آن قدَر در طلب علم نرفتیم به چین
که خودش آمده ! ای وای به حال وطنم.!
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن