دو دستانش عسل ، لب ها عسل ، گردن عسل
جای پوست انداخته او را خدا در تن عسل
هر ده انگشتش عسل ، چشمش عسل ، پایش عسل
شیرین می گردد بماند هر کجا ناخن ، عسل
بوسه کردم روی لب هایش لبانم داغ بود
حرف زد بسیار با شیرین لبش با من عسل
من تعجب می کنم تابستان شوره عرق
زنده می ماند چگونه زیر پیراهن عسل
هم همه افتند میان مردم و بیخود شوند
تا که اندازد قدم در کوی و در برزن ، عسل
ZibaMatn.IR