مگه میشه همه چیز سریع اتفاق بیفته ؟
می شه چشمهات رو ببندی و باز کنی و همه دردها و رنج ها
و حرف های زندانی شده تو سرت به راحتی از بین برند ؟
نمیشه من صد بار چشم هام رو بستم و باز کردم هزار تا حرف جدید تو سرم فریاد زد
هی فکر کردم به این که نمیشه ، سخته
نشد ، چون زحمت نکشیدم چون وقتم رو به فکر کردن و نا امیدی تلف کردم
اگ الان ازم بپرسی کی هستم ؟ راستش نمیدونم
شاید آرزوهایی که به من تعلق ندارند و برای فرد دیگه ای براورده شدند .
تو مثل من نباش !
تو کسی باش بزار پس فردا که ازت میپرسن کی هستی ؟
یه جوابی داشته باشی جز اسمت
به قول جان ماکسول کوتزی ، زمانی که همه ی راه ها به شکست منتهی میشه ، فلسفه بافی کن
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR