متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
درباره
پشتیبانی
اپلیکیشن
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
جستجو
×
متن
متن آهنگ
متن یلدا حقوردی
زیبا متن : مرجع متن های زیبا
جملات یلدا حقوردی
جمله یلدا حقوردی
من به بی رحمی حادثه های زندگی اعتقاد دارم این که اتفاق میوفتن تا بهم بزنن تمام معادله هات رو
تو یک حادثه بودی از اون جنس هایی که نه میشه گفت تلخ نه شیرین !
مثل وقت هایی که پرستار بخش رو به روت وایمیسته و میگه خدا و شکر دخترتون سالم به دنیا اومد ولی همسرتون ...
کاری از دست ما بر نیومد !
و قبل این که به خودت بیای تنهات میزاره با یک اتفاق ترش که هرگز نمی فهمی جمع شدن چهره ات از لذت بود یا ....
تو نمی دونی
ولی قبل از تو جمعه به جمعه کوله س...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
نوشتن عادی نیست...
کسی شروع به نوشتن می کند که بر لبهٔ پرتگاه نغمهٔ مهر سر دهد ...
کسی شروع به نوشتن می کند که بی بال رویای پرواز دارد...
کسی که لب سخنش را با نخ اجبار دوختند و حال قلم سکوتش را فریاد می کند...!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
خیلی وقت بود ؛ که حال و هوای روز هایش خاکستری بود .
تمام عواطف و احساساتش را درست در میان جیغ و فریاد های سوختم سوختمش در آخرین روز زندگی اش جا گذاشت .
حال قدم زدن در خیابان امری دردناک بود همان جایی که در مقابل نگاه های ترحم آمیز مردم سرش را پایین می انداخت ، اما چیزی که آزارش می داد برق رضایت در چشمان دختران هم سن و سالش بود ، زمزمه های مسخره شان روحش را تکه تکه می کردند «دیگر زیبا نیست ، صورتش در اسید سوخت ، جوانیش به باد رفت »
کاش می توانس...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
غرق در خواب طنین ناله های زنانه اش سکوت مرگبار شب را می شکست ، روتختی یاسی رنگ را چنگ می زد و در خود می پیچید !
کلمات نامفهومی را زمزمه می کرد کلماتی لبریز از التماس ...
عرق های ریز و درشت از پیشانی اش می چکید و هق هقش با تیک تاک ساعت هماهنگ شده بود
در آنی از لحظه بر جای نشست قفسه سینه اش به تندی عقب و جلو می رفت سینه اش خس خس می کرد . کشان کشان خودش و به در کشویی تراس رساند انگشتان باریک و لرزانش در را لمس کرد سرش را پایین انداخت و مدتی بی حر...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
از شدت عصبانیت قلبش گرومب گرومب صدا می کرد ..فریاد های نامفهومی در ذهنش غوغا کرده بودند و هر لحظه گیج و گیج ترش می کردند ! بدون اینکه مقصودی داشته باشد تلو تلو خوران قدم بر می داشت ، درست در وسط هیاهوی ذهنش ایستاده بود که نور زرد رنگی چشمش را زد ! و قبل از اینکه متوجه چیزی شود جیغ لاستیک ها فاجعه ای را فریاد زدند ...
قامت رعنایش پشت شیشه آی سی یو بی جان تر از همیشه بین دم و دستگاه های پزشکی اسیر شده بود ! و اما پدر خیره به شیشه بی روح باشانه های...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
من یک دخترم در تمام بچه گی ام عروسکی با دامن رنگی چین چین به دستم دادند و بهم آموختند که بااااید فداکار باشم باید همه ی وجودم را فدای دیگران کنم که برای لباس پاره شده عروسک دل بسوزونم و اشک بریزم ، بی خبر از آن که چشمم تا همیشه به ماشین پلاستیکی برادرم ماند ...
در نوجوانی موهایم را پوشاندند صحبت هایم در جمع مردان را با چشم غره بریدند و ملاقه ای را به دستم دادند و همچون یک راز کریه تا ابد در آشپزخانه مخفی نگه ام داشتند همه ی لحظات رنگین نوجوانی ا...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
ثانیه ها نبودت را فریاد می زنند...! چیزی در درونم می پیچد و می پیچد و می پیچد!!!
مایه سیاهی به دیوار می پاچد وجودم از چشمانم بیرون می ریزد نفسم به شماره می افتد به قفسه سینم چنگ میزنم باید بیای بیرون باااید!!!
سرم را که می چرخانم همه جا اسم توست به بند بند وجودم گره خورده ای جیغ میکشم مغزم می ترکد دود همه جارا بر می دارد قلبم نامت را به خون می کشد چشمانم سیاهی می رود و دنیا به پایان می رسد...!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
همه چی تمام شد ؟ به همین راحتی ؟
لابه لای حلالیت خواستن هایتان برای سال جدید و در میان سفره هفت سین و تنگ خالی از ماهیتان یک لحظه مکث کنید و جواب من را بدهید .
همه چی تمام شد ؟ سیل؟زلزله؟ کرونا ؟ دختر آبی ؟ سردار سلیمانی ؟
باورم نمیشه که انقدر راحت لبخند می زنید و جلوی تلویزیون لحظه شماری می کنید برای شنیدن صدای توپ سال نو !!! پس جواب گریه هایمان چی ؟
شما بروید به سلامت ، من نمی آیم .
حساب من و این سال صاف نشده است این سال هل هلکی خرید کردن ...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
دلم لک زده ، برای انعکاس تصویرم در گوی سیه رنگت ...
همان جایی که انگار منی در تو بود..!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
زندگی تئاتر زنده ایست بر روی صحنه ...
و عشق بازیگر اصلی آن .. :)
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
دوید پاهایش را قلم کردند ...
خندید دندان هایش را خرد کردند ...
دلبری کرد موهایش را پوشاندند ...
عاشق شد قلبش را دار زدند ...
حرف زد زبانش را قطع کردند ...
اشک ریخت چشمانش را کور کردند ...
فقط نفس کشید خفه اش کردند ...
و اخر ، سر آزادی را بریدند . ..
این است دختر بودن !!!!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
به یک ارتفاع برای سقوط نیاز دارم..
به یک خواب بدون بیداری ..
به یک رفت بی برگشت ..
به یک سکوت مطلق ..
به یک تاریکی محض ..
انگار که قلبم به جای خون تاریکی را پمپاژ می کند ..
احساسم بردهٔ رقصان سیاهی است و مغزم پایان را دیکته می کند ...!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
همه چی تغییر می کند .. .
صبح شب می شود ..
طلوع غروب می شود ..
آفتاب باران می شود ..
و من و تو «ما» می شویم ..!
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
به بودنت که فکر می کنم نبودنت را فراموش می کنم
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
در حسرت فردایی بهتر به خواب می روی تا رویا ببینی...
اما با کابوس مرگ بر می خیزی...
خنده را نقاب می کنی تا پی نبرند به غم اشوب گر درونت ...
سکوت را فریاد می کنی ...
و درد را دیکته ...
در بن بست آینده می دوی و یأس تو را به آغوش می کشد ...
بغض می شوی و در پی مدد می سرایی نوای غم انگیز گریه را ...
التماس می کنی برای روزنه ای نور در تاریکی روز هایت ...
آرام باش ...
و گوش بسپار ...
به ندای امید درونت ...
منجی همین جاست ...♡...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
حال من خوب است ...
مثل همیشه ... :)
همه چی عادیست فقط مدتی است تنهایی را به آغوش کشیده ام و نمک به زخم هایم می پاشم که مبادا دردش را از یاد ببرم ...
فریاد هایم سکوت شدند ...
و قهقهه هایم نیشخند ...
دیدم
شکستم
شناختم
و خودم را به دار تنهایی آویختم ...
دور شدم
از دنیا
از ادما
هیچ کس مرا ندید ...
سکوتم را معنی نکرد ..
و بغض چشمانم را نخواند ...
حال من خوب است ...
تنهای تنها :)...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
تو برای ادامهٔ مسیر زندگی ات ...
تنها دو راه داری ..!
یا در میان پیچ و خم های زندگی و طوفان مشکلات استوار بایستی و حال خوبت را بسازی ...
یا آرام بنشینی و ویران شدن کاخ رویاهایت را به جان بخری ...
و به یاد خاطرات سوخته آینده ات را به آتش بکشی ...
هنگامی که در گذشته غلت می زنی هیچ گاه نمی توانی زندگی واقعی را لمس کنی چرا که تا بخواهی وقایع دیروز را مرور کنی امروزی را از دست می دهی که زندگی اش نکرده ای ...♡...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
دلت را به کوه بزن ...
سنگیست اما از تبار مردانگیست ...
از بالا شهر عزیزت را تماشا کن شهری که از دور تماشایی تر است ...
مردمی را ببین که در باتلاق تکبر دست و پا می زنند و فریاد های غرور آمیزشان گوش فلک را هم کرده است ...
خوب ببین ذرق و برق تو خالی اش را ...
بیا و این شهر مرده را به فراموشی بسپار ...
دلت را به کوه بزن ...
تلخی را در رود نیلی رنگ غرق کن ...
بشنو نوای زندگی پرندگان را ...
نسیم را لمس کن ...
آسمان را به آغوش بکش ...
و پرواز...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
در جادهٔ پاییزی جوانی گام بر می دارم ...
برق غرور در چشمانم می درخشد و با نوای رویاهای شیرین می رقصم
گوش هایم از شنیدن درست و غلط های مکرر اطرافیان به درد امده است و تظاهر می کنم به فهمیدن !
در رویاهایم سینه سپر می کنم و در میدان جوانی مبارزه می کنم با تمام راستی هایی که معلوم نیست چه کسی درست بودنشان را تعیین کرده است ...
پرواز را برایم دیکته کرده اند و من عشق سقوط را در دل می پرورانم ...
اما یادگرفتم ، سازگاری با روز های سختی که سهم من است...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
تلخ ترین لحظه آن جا بود که لبهٔ پرتگاه ایستادیم اما کسی نگرانمان نشد ...
شاید انقدر ساکت ماندیم که فراموشمان کردند ..!...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
من انتخاب کردم که خوب باشم ...
که در دل مارپیج مشکلات نور امیدم را پیدا کنم و بی بهانه بخندم ...
یاد گرفتم زیر سایه غم خنده کنان برقصم و نوای زندگی را سر دهم ...
من می گذارم رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند ...
یاد گرفتم حال خوبم را وابستهٔ برق چشمان کسی نکنم ...
نه انتظار دستی را به یاری می کشم و نه دل می دهم به محبت های دروغی...
یاد گرفتم بی واسطه شاد باشم و گل عشق بکارم در دل تاریکی ...
و یادم هست در پس تمام مشکلات خدایی است که حواسش ه...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
غمگینم همانند خورشیدی که در پایان روز از ناامیدی ندیدن عشق دیرینه اش آسمان را به خون می کشد :)
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
ستارهٔ خیالت را آویز کرده ام به آسمان نبودنت ...
و شب به شب خیره به آسمان پیک خاطراتت را می نوشم ...
شاید که این بار طالع تو را وعده ...✩
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
نمی دانم این فاصلۂ اندوهگین بغضت را خنده کرد ؟ یا خنده ات را بغض ؟ اما من مدتهاست گلویم را به تیغ بغض سپرده ام و خاطراتت را با سیل اشک هایم غسل می دهم ..!
این من بدون تو هیچ است و این هیچ را انقدر فریاد می کند تا جایی که فقط هیچ بماند و هیچ...
این من هنوز کعبۂ عشقت را طواف می کند و عطر پیرهنت را نفس می کشد ، تا زندگی در رگ هایش جاری باشد...
شاید دیگر دلتنگ نباشی و مرا در پستو های گذشته جا گذاشته باشی ...
اما این را بدان یک نفر هر روز از پشت د...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
با من اشک بریز که من از هر پاییزی بارانی ترم ...
که تو خزانی...
و من اولین برگ رقصان...
من از پاییز تنها تو را فهمیدم ...
تو از باران بگو ...
من قطره می شوم ...
در نگاهت غرق ...
تو از برگ بگو ...
می ریزم من ...
از سرو خیالت ...
من از صدایت زندگی را خواندم ...
سکوت را تکرار کردم به تو رسیدم ...
گاهی یک آسمان میان من و توست ...
و من همان کلاغ عاشق پیشه ایم که به یادت رو از آسمان گرفت و پرستویی شد کوچ کرده به قلبت ...
یلدا حقوردی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
گاهی ماندن سخت می شود ...
ماندن در همان دنیای تکراری و امن ، اما بدون نقطهٔ اوجی ...
باید دل کند و سقوط کرد به پرتگاه زندگی ...
که گاهی سقوط بهتر از پرواز است ...
سرنوشت اتفاقی نیست ...
برای موفقیت باید ریسک سقوط و قبول کنی ...
و فرار کنی از دایرهٔ امن زندگی ...
باید هواپیما کاغذی ذهنت را بسپاری به آسمان طوفانی ...
که گاهی سقوط بهتر از پرواز است ...♡...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
گاهی خودت را گم می کنی ...
جایی میان هیاهوی ذهنت ...
در انتهای وجودت سکوت نامت را فریاد می کند ...
جادهٔ خیال را طی می کنی به مرز افکارت ...
در دل تاریکی آرزو را به آتش می کشی و تیغ بغض ردی می شود بر گلویت ...
خمپارهٔ افکارت منفجر می شود و ترکش هایش از چشمانت سر ریز ...
ماشهٔ خاطرات را بر شقیقه ات بگذار ...
و شلیک کن تنهایی این روز ها را ...
ثانیه ها تو رو به جلو می برند ...
گاهی انقدر دور می شوی که چشم باز می کنی و میبینی لبهٔ پرتگاهی ا...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
مرا به آغوش بکش که تنها خیالی میان ماست ...
حبس کن من را ...
در مرز آغوشت ...
که باهم در کوچه آشنایی عشق را معنا کنیم ...
مرا به آغوش بکش که تو در من محو می شوی و من در تو ...
این را به خوبی در یافته ام که هیچ کس به اندازه تو مرا به شوق نمی آورد ...
من بی تو ستاره ای بی فروغم که نگاهش پی تاریکیست ...
من بی تو طلوعی بدون خورشیدم ...
با من قدم بزن تا انتهای سکوتم ...
سکوت را تکرار کردم به تو رسیدم ...
از من تا تو به تعداد موج خنده هایت ف...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
ylda nvis چه قهقهه های دروغی سر دادم ...
که مبادا نشانی از تاریکی درونم پیدا کنند ...
چه روز هایی که آیینه تنها همدرد غم هایم بود ...
از ترس ضربه هایشان به تنهایی بر سکوی زندگی رقصیدم ...
آن زمان که باید تنگ بغض را می شکستم و تلخی را با شوری اشک غسل می دادم سکوت کردم ...
و غم در اعماق من ریشه کرد و آرام آرام وجودم را فرا گرفت ...
دایرهٔ تنهایی تنگ تر و تنگ تر شد
و درد چو گیاهی مرموز رویید ...
ابستن درد هایم شدم ...
و همچون ستاره ای به هن...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
خسته نشدی از تکرار تکرار ها ؟
از مرور هر روز خاطرات ؟
از بی حواسی و ریختن چای در بشقاب ؟
تا کی میخواهی در گذشته سیر کنی ؟
یک بار برای همیشه
شجاعانه مقابل گذشته بایست از دل اشتباهات تجربه را بیرون بکش و پلهٔ راهت کن ...
با بوسه ای اشتباه را بدرقه کن تا فراموشی ...
و حال آزادانه به سوی آینده پرواز کن ..♡...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi
یلدا
تو از عمق شب می آیی
تاریکی از تو جدا نیست
امشب چگونه آغاز می شود ؟
با غروب آفتاب و ظهور تو ؟
یا ظهور تو و غروب آفتاب ؟
تو ستاره ای بر شب تار
زلف سیاه تو شعر بلندی است رها بر همه سو
یلدا
تو یک بهار در دل پاییزی
تو تک بلندای عمر پاییزی
غزل کدام فال است که تورا با معنایش بر عشق به دوش می کشد
صدای خش خش کدام برگ نامت را فریاد کرد که اینگونه گیسوانت را به نرفتن بافته ای
تو راز کدام سرخی اناری که کشف نمی شوی
تو بغض کدام بارانی که دی...
متن یلدا حقوردی
ارسال شده توسط
yalda_haghverdi