کلاه قدر دارد به شانه ای که سر داشته باشد
لبی تو را می خواند غزل اگر داشته باشد
دل من مثل پلنگ است تو آهوی دلاور
شاید رفت و آمد به این سمت خطر داشته باشد
حال من سخت وخیم است شبیه زن پیری
که تمنای دو تا دوست پسر داشته باشد
مثل یک قایق بی پاروی طوفان زده استم
مثل چشمی که از آن سیل گذر داشته باشد
زیادی سخن از درد لاعلاج و قدیمی است
کسی نمی شنود قصه را مگر مختصر داشته باشد
شرایطی ست که حتا خدا دیگر به فکر کسی نیست
مگر که شفیع و واسطه ای تا پیامبر داشته باشد
اگر چه زارو نزارم گلایه از کسی ندارم
وقتی چاره کند پرستار که دکتر داشته باشد
ZibaMatn.IR