زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

با باریدن باران گل از گلش می شکفت.جوری به پیشوازش می رفت که انگار سالهای سال منتظرش بوده است.چشم هایش را می بست،دستانش را باز می کرد و خودش را در آغوش باران می انداخت.همراه با آوای باران ترانه می خواندو شادمانه سرور می کرد،طوری که انگار نیمه ی گمشده اش در باران پنهان بود.
ZibaMatn.IR

•●زینب صالحی●• ارسال شده توسط
•●زینب صالحی●•


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن