مشتاقی و مهجوری و این دست قضا
بر معصیت عشق تو آلوده مرا
گر عشق تو باشد همه جرم و گنهم
هرگز نکنم توبه از این خبط و خطا
دیگر به تو دستم نرسد، آه ببین
بین من و تو سنگ جدائیست بنا
آنقدر به دیدار تو مشتاق شدم
آخر شده ام دست به دامان دعا
در برزخ عشق تو به فرجام رسم
بخشیده ای انگار عطایم به لقا
ZibaMatn.IR