من زشتی ها را دیده ام، اما آنها را ننگریسته ام. به عزرائیل نمی اندیشم، به او افتخار خواهم داد که به من بیندیشد. و به او خواهم گفت تو پاداش من هستی، نه پایان من، چرا که مرگ برایم رهایی نیست، آغاز دیگری است.
اگر مرگ را تولدی دیگر بدانیم، خواهم گفت که دست هایم دوباره نقاشی خواهند کرد و بار دیگر، بار سرنوشتی را که حماسه ی عشق را به تلخی و سختی، اما پرشکوه زیسته است به دوش خواهند کشید.
تا در تولدی دیگر، دلهره ها و شادی های زندگی را تصویر کنند و راز زندگی مرا که بر آن مهر عشق خورده است بگشایند. عشق به زندگی، عشق به انسان ها، عاشق عشق.
و دستی بر گورم خواهد نوشت
نقاش ها کور به دنیا می آیند، آنها با چشم قلب می بینند.
ZibaMatn.IR