در سکوت خالی شب
در سکوتی که پنجره مات و مبهوت
به بیداری ثانیه ها می اندیشد
کسی منتظر است !
کسی خسته تر از صدا
خسته تر از انتظار
خسته تر از طبیعت است
در این شبی که همه در آرامش اند
خواب از سر شخصی پریده است !
درختانی که دلتنگ اند
اما ، استوار ...
برگهایشان پشت پنجره ایستاده اند
شاید ...
در انتظار مهمانی قلبی هستند
همه حق دارند
همه حق خوب زیستن دارند
و کار هر شب جیرجیرک هاست
که جیر می کشند
کسی چه می داند
شاید شعر خوشبختی اشان را می خوانند
کسی چه می داند
شاید همین برگها که سایه سیاهشان
شبیه رهگذران شب اند
از همه خوشبخت ترند
و کسی چه می داند
شاید ...
همین لحظه ها ...
که چشمانمان ، در گوشه و کنار دیوار
به دنبال روزنه ای در شب است
خوشبخت تر از ستاره هاست
خوشبخت تر از ماه ...
و خوشبخت تر از خورشید است
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR