زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.5 امتیاز از 2 رای

به خودم که آمدم کوله باری از آرزو روزی پشتم سنگینی می کرد
هر جا که می رفتم بر دوشم بود
حتی هنگام خواب هم این سنگینی آرامش خواب را از من دور ساخته بود.
به خودم که آمدم در قبرستان آرزو ها بودم،می خواستم برای همیشه آرزوهایم را دفن کنم
و خودم را از سنگینی اش نجات دهم
اما نمیشد!
آخر میدانی می ترسیدم مانند گیاهی ریشه کند و دوباره سر از خاک بیرون بیاورد
پشیمان شدم و راه رفته را برگشتم
این بار تصمیم گرفتم بسوزانم آرزوهایی را که برآورده نشد
سوزاندم،اما
اما هنوز سنگینی اش را احساس میکردم
رو به روی آینه که ایستادم دیدم خاکستر آرزوهایم بر روی موهایم نشسته است!:)
ZibaMatn.IR

● هیس دلم ● ارسال شده توسط
● هیس دلم ●


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن